جمعه بعد امتحانات
این یک ماهی که من امتحان داشتم یاسین جونم خیلی اذیت شد.
خیلی آقابود اصلا مامان و اذیت نکرد ..منم بهش قول دادم جبران کنم تموم شد امتحانات.
این همون جمعه بعد امتحان بود که من ویاسین برای اومدنش لحظه شماری میکردیم واقعا خسته بودیم و دلمون تفریح میخواست.
ازشانس خوبمون هواهم خیلی خوب بود.جای همه ی دوستان خالی..
البته پسرم گفتم هوا خوبه اما نه تا این حد
میگفت بستنی اونم نعمت به خاطر باب اسفنجی...
حریفش نشدم که نگیره
بچه جون زمستوووونه
زمستوون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی